The last night





فیلم قشنگی بود.

قشنگ بود.

ولی از اون دسته فیلم هایی بود که نمی دونستم راجع بهش چی فکر کنم .

نمی دونستم فکر کنم که همه چیز رو به راهه؟ یا به هم ریخته ؟

شاید هر دو به نوعی به هم خیانت کردن ، ولی مهم این بود که از اون روز به بعد می دونستن چقدر دیگری رو دوست دارن ...

برای همینه که نمیشه درباره ی درست یا غلط بودن ِ ماجرا نظر داد .

گاهی توی رابطه ها ، گاهی دوستی ها  نیاز هست که آدما تنها باشن . 

باید بدونیم چقدر مهمه که کسایی رو که دوست داریم تنها نذاریم ، یا اگه تنهاشون می ذاریم همیشه نشونه هایی از این که عاشقشونیم رو بهشون هدیه بدیم ، نه برای اینکه یادشون باشه  ما مراقبشونیم ، برای اینکه بدونن اگه دلشون گرفت ، اگه کسی نبود باهاش حرف بزنن ،اگه احساس بی کسی کردن ، این جا توی این گوشه ی دنیا یه نفر هست که بهش زنگ بزنن و ازش بپرسن:" هی ،امروز چیکار کردی؟ " . فقط همین .

من هم یکی از این یادگاری ها رو دارم ، یه گردنبنده . همون روزی که داشتی می رفتی و نمی خواستی بهم بدیش، می گفتی همیشه همراهته. ولی من اشکم در اومد و بالاخره ازت گرفتمش . منم به خاطر اون حرفی که زدی، به خاطر اینکه گفتی همیشه همراهته ، همیشه میندازمش گردنم ، تا هیچ وقت از اینکه بهم دادیش پشیمون نشی.

خیلی از کسایی که می شناسم ، حتی به نظر نمی رسه که قبل از ازدواجشون به مرد یا زن ِ دیگه ای نگاه کرده باشن ، ولی واقعیت اینه که خیلی هاشون توی بعضی از لحظه ها به عشق های قدیمی ِ شیرین و یا تلخشون  فکر می کنن . و شاید بعضی ها این فکر کردن رو حتی خیانت بدونن . اما همون طور که جو می گفت: " من همیشه به اتفاقات خوب زندگیم فکر می کنم ." شاید راست می گفت ، ازدواج این نیست که همه چیز ِ طرف مقابل رو از آن خودمون کنیم ، اینه که اجازه بدیم اون هم افکار و زندگی خودشو داشته باشه . اجازه بدیم انتخاب کنه . اجازه بدیم احساس دلتنگی مارو به هم نزدیک کنه، نه احساس نیاز.

 





 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد