-
مادر من می فهمم.
پنجشنبه 24 آذرماه سال 1390 20:38
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA این روزا همش دارم فکر می کنم که چرا با " ترانه علی دوستی" تو فیلم "زندگی با چشمان بسته " همزاد پنداری می کردم ؟ شاید به خاطر این بود که اونم می دونست ؛ مادر برادرش رو بیشتر دوست داره . امروز فهمیدم که مادرم منو مثه خودش داره فنا می کنه. اگه قرار باشه یکی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 آذرماه سال 1390 13:46
بعد یک روز یه سری آدما می میرن دور و برت ! یه سری با هم ! بعضی ها هم یه قسمتی از وجودشون می میره ! زندگی با مرده ها سخته !
-
فردا
جمعه 11 آذرماه سال 1390 23:31
بعد یک روز می رسد که من و تو و مامان نشسته ایم ،گپ می زنیم و بابا هم دارد از راه دور می آید و من خیلی احساس خوشبختی می کنم .
-
تولد
جمعه 11 آذرماه سال 1390 11:48
کاش روز تولدم یک نفر یک کتاب خوب به من هدیه بدهد ... کاش کسانی باشند که با وجود این که خیلی وقت است دیگر آن نیلوفری نیستم که همیشه از کتاب و نوشتن حرف بزنم ، اما مرا بشناسند و ذائقه ی مرا .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 آذرماه سال 1390 11:48
بعد یه روز صبح از خواب بیدار می شی ... می بینی زندگیت پر از استرسه ... پر از تنهایی ... آدم هایی که گاهی حتی نفس کشیدنشون تو رو اذیت می کنه ... نه کاری که باعث بشه از دنیات بیرون باشی و نه هدفی که راحت برای رسیدن بهش همه چیزو بذاری کنار . یه روز صبح از خواب بیدار می شی و می بینی از جایی که هستی خوشت نمیاد ... دوست...
-
و تو دلیل این همه تفاوتی !
جمعه 4 آذرماه سال 1390 18:55
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA تو 22 سالت بود و من 21. تو فهمیده و مهربان بودی و من لوس و کنجکاو. تو صبور بودی و من عاشق. هر دو می خواستیم با هم باشیم. بودنی از جنس دیدن و لمس کردن. خواستن و توجه و تجربه کردن. گاهی هم ، ترس و ناراحتی. اما همه و همه تازگی داشت . هر دو از دنیایی بودیم ، که تجربه کردن و دوست...
-
تو نیستی !
دوشنبه 30 آبانماه سال 1390 23:41
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA عکس گرفتیم ، از همه ی این روزهایی که بودیم و داشتیم و آزاد بودیم . از همه ی این ژست های عاشقانه ، از همه ی داشتن هایمان ، که چقدر همدیگر را زیاد داشتیم . و هنوز یک روز نگذشته ، اندازه ی یک سال دلم تنگ شده . کاش بیش از این بوسیده بودمت . عکس هایمان را که می بینم ، اشک هایم هی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 آبانماه سال 1390 20:59
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA تو خواب بودی ... Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA تو خواب بودی و من از بیداری پشیمان ؛ دوست داشتم با هم بیدار شویم یا از خواب بپرم ؛ تو هم . تو خواب بودی و مگر می شد غیر از تو به چیز دیگری فکر کرد؟ با این همه باز هم باور کردن این لحظات دشوار بود. داشتم به یکی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 آبانماه سال 1390 18:52
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA The last night فیلم قشنگی بود . قشنگ بود . ولی از اون دسته فیلم هایی بود که نمی دونستم راجع بهش چی فکر کنم . نمی دونستم فکر کنم که همه چیز رو به راهه؟ یا به هم ریخته ؟ شاید هر دو به نوعی به هم خیانت کردن ، ولی مهم این بود که از اون روز به بعد می دونستن چقدر دیگری رو دوست...
-
ما می توانیم!!!
سهشنبه 10 آبانماه سال 1390 23:42
توی این دنیا جیزای خیلی با ارزشی ندارم .. شاید خیلی سخت باشه که بخوام بشمارمشون .. اول از همه مامان و بابا .. مامان با همه ی دلتنگی هاش و غم هاش ، چون کم تر پیش میاد خوشحال و خندون باشه .. و بابا با همه ی کاراش و همه ی اون حس ِ هم نوع دوستیش که می خواد به همه کمک کنه ، اما هنوز بعد از این همه سال نمی تونه مامان رو درک...
-
زندگی
جمعه 6 آبانماه سال 1390 23:32
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA من شاعرم . خیلی وقت است که شاعرم ، اما بهترین شعرم همیشه ناخوانده می ماند . همیشه. همیشه توی وبلاگ قدیمی ام ، یک پست رمز دار است ، که هم من و هم تو رمزش را فراموش کرده ایم ، از بس هر دو فراموشکاریم. مثل همان روزی که تو لباس هایی را که خریده بودیم ، توی ایستگاه اتوبوس جا...